عادل درباره بازی با دایی و عاشوری در حال گفتو گو است که یکی از بین اندک هواداران حاضر در آزادی بلند بلند فریاد میکشد و اعتراض میکند، اعتراض به پرسپولیس و نتایج کشنده این فصل، او جدی جدی تارهای صوتیاش را مخدوش میکند، عادل و دایی شوخی شوخی به این صدای تک مانده خدشه دار میخندند؛ خندههایی که تلاشی برای جمع کردنش هم نیست، هوادار تا تهمانده آخرین ارتعاشهای تارهای صوتیاش همچنان داد میزند، عادل شیطنت میکند و دایی میخندد، چشمهایش هم میخندند.
هیچکس تصور نمیکرد وقتی لیگ به هفته شانزدهم برسد، دایی به مصاف پرسپولیسی میآید که نه نشان از تاک دارد نه از تاکنشان! تاک که در آخرین نفس با سه ضربه پی در پی از رقیب سنتی، ریشه دوانده نشدهاش! کنده شد، تاکنشان هم که روزهای آخر شهریور با دو گلی که همان رقیب سنتی پیشکشش کرد، به سایه رفت تا به تماشای همه آنچه بنشیند که کاشت. پرسپولیس، بیحبیب و بیحمید، خستهتر از آن بود که برای غلبه بر راهآهن، انگیزه اضافهیی داشته باشد و بردن تیم دایی برایشان تفاوت کند.
«واقعاً خودم خندهام میگیرد که اینقدر مساوی میکنیم، وقتی عقبیم گل میزنیم و بازی مساوی میشود و وقتی جلو میافتیم گل میخوریم و باز هم مساوی میشود.» دایی به مساویهای راهآهن هم میخندد و نمیداند با پایان هفته شانزدهم چرا تیمش با 12 مساوی و تنها یک برد، تیم شانزدهم جدول هیجده تیمی است! و با این ضعف آشکار فنی و عدم شناخت علل این سریال مساویها! هنوز خودش را «اپوزیسیون» پرسپولیس میداند و میگوید: «اعتقاد دارم امسال میتوانستم پرسپولیس را خوب جمع کنم.»
پرسپولیس فصل گذشته با باخت به 60 درصد تیمهای حاضر در لیگ دهم، 10 مسابقه را واگذار کرد که پنجتای آن به سبک مساویهای این فصل دایی سریالی بود. پرسپولیس دایی هر دو بازی رفت و برگشت را به استقلال باخت و سه گل و چهار گل از پیکان و سپاهان خورد، و این در حالی بود که دایی از نیمه فصل نهم به پرسپولیس آمده بود و وارث تیمی بود که «کرانچار» نقشه راهش را به خوبی ترسیم کرده بود. پرسپولیس کرانچار چارچوب داشت، روان بازی میکرد و سوم جدول بود.
زلاتکو کرانچار که برای شناخت بهتر او میتوان دربارهاش از برخی بازیکنان همیشه ناراضی سپاهان پرسید، 10 تیر 1388 با قراردادی دو ساله، یک هفته پیش از آغاز لیگ نهم، به پرسپولیس آمد. او 7 دیماه همان سال قربانی تحولات مدیریتی باشگاه شد. سعیدلو، رئیس وقت سازمان و رئیس مجمع پرسپولیس، عباس انصاریفرد را برکنار و حبیب کاشانی را به عنوان سرپرست موقت معرفی کرد. کاشانی در شرایطی که قرار بود مجری سیر گذار باشگاه از دولتی به بخش خصوصی باشد، پی اهداف خودش رفت.
کاشانی با برکناری کرانچار اعلان حضور کرد و پرسپولیس را که از 25 بازی با او، هشت برد و نه تساوی داشت به «علی دایی» سپرد، که پس از ناکامی با تیمملی در راه جامجهانی 2010، دور فوتبال را خط پررنگی کشیده بود. دایی راه را به نسبت بهتر ادامه داد، داربی تهران را پس از مدتها که فقط مساوی میشد برد، جامحذفی را گرفت و تیم را روی پلههای سوم، چهارمی که تحویل گرفته بود حفظ کرد. نیمه دوم لیگ نهم، روزهای خوش زوج «دایی-کاشانی» بود و همه علت حضور دوباره دایی در فوتبال.
این ویژگی منحصر بفرد دایی است؛ تزریق حجم زیادی از روحیه مبارزهطلبی برای کوتاهمدت. او متخصص اثرگذاری روی ذهن بازیکنهاست تا بیش از سقف تواناییشان، عملکرد داشته باشند، اما برای بازههای کوتاه زمانی! نمونهاش وقتی میانه فصل سایپای لورانت آلمانی را میگیرد، همه سرخوردگیهای جامجهانی 2006 آلمان را، یکجا بمب انگیزه میکند و با مدیریت و بالا بردن روحیه تیمی، هفته آخر جام قهرمانی را بالای سر میبرد. برای همین وقتی میانه فصل نهم به پرسپولیس اضافه میشود، این روحیه اقتدارجویی از جنس دایی جواب میدهد.
دایی ولی تیم بستن را هنوز در حدی که تیمی مدعی از پرسپولیس، یا تیمی قابل احترام از راهآهن بسازد، بلد نیست. او برای روزهای آمادهسازی پیشفصل، تمرینهای بدنسازی، تبیین تاکتیکهای تیمی و هدایت فنی آموزشهای لازم را ندیده، و به همین دلیل تیم قهرمان سایپا، فصل بعد از آن حتی مدعی سقوط میشود، پرسپولیس فصل دهم فاجعه است و تیمملی 10-2009 راهی به جامجهانی ندارد. دایی که استاد انتقال جاهطلبی به شاگردانش است برای پیش و پس از آن آموزهیی ندارد، دستهایش خالی است و اطرافش از اهل دانش، خالیتر.
فقط از یکی مثل حبیب کاشانی ساخته بود که از «دایی» نماد اعتراض بسازد و حالا وصال پرسپولیس با دایی، رویای شبهای تار هواداران دوآتشه این تیم باشد. حاجحبیب که با نقاب مظلومنمایی حساسترین روزهای فصل را حرام جنگ شخصیاش با دایی کرد و سناریوی نخنما شدهیی را پیش برد که گیشه نداشت و هواداران و پرسپولیس را با هم ورشکته کرد، اکنون در سایه مترصد روزهایی است که دورانش را در قیاس با اوضاع اسفناک امروز پرسپولیس منزه کند. او هم حالا مثل دایی شاید فقط میخندد